آيا دنياي موفقيت فقط به افراد برونگرا اختصاص دارد؟ مطمئناً خير. درواقع، برونگراترين افراد معمولاً در خطر عدم آگاهي از آنچه كه بر اطرافيانشان ميگذرد هستند. افراد برونگرا و خودخواه، به حرفهاي هيچكس گوش نميدهند مگراينكه از آنها تعريف و تمجيد كند يا ضميرشان را ارضاء كنند. بههمينخاطر احتمال موفقيت آنها كم است چراكه توانايي كسب علم آنها بهويژه درمورد اطرافيانشان محدود است. واقعيت امر اين است كه غلبه بر كمرويي بسيار راحتتر از برونگرا بودن با ضميري خودستا و گمراه است.
از طرف ديگر افراد خجالتي خيلي آرام با يك مشاهده ساده كه خارج از درك فرد بروگرايي است كه مسحور نفس خود ميباشد، دستاورد شگرفي كسب ميكند. البته در شرايط ايدآل فرد موفق بايد بتواند برحسب شرايط و نياز، هم درونگرا و هم برونگرا باشد. يك فرد برونگراي قدرتمند كه ميداند چه زمان بايد گوش كند و چه زمان حرف بزند، و چطور از فرد ساكت كنارش چيز ياد بگيرد، در هر چه كه بخواهد موفق خواهد شد. اگر كمي محجوبيت به شخصيتش اضافه كند فردي خواهد بود كه نياز به اثبات هيچچيز ندارد چون خودبهخود موفقيت را به سمت خودش خواهد كشاند.
افراد خجالتي هم ميتوانند در زمينه موردنظرشان موفق شوند و در بسياري زمينهها از افراد برونگرا پيش بيفتند.
اگر فردي درونگرا يا كمرو هستيد، به سمت موفقيت پيش برويد
درست است كه كمرويي و خجالتي بودن موجب عقب ماندن فرد ميشود. منظور من خجالتي بودن واقعي است نه كسي كه فقط شخصيت آرامي دارد. اينكه كسي آرام و كمحرف باشد به اين معني نيست كه خجالتي است. البته ممكن هم هست كه اينطور باشد اما ممكن هم هست كه آن فرد درحال گوش دادن يا نگاه كردن به شما باشد چون هنوز به شما يا كسي ديگر در جمع اطمينان ندارد. شايد هم فردي برونگرا و اجتماعي باشد اما در اين جمع خاص ساكت است.
اين را از تجربه شخصيام ميگويم چون خود من ميتوانم كاملاً درونگرا و ساكت باشم و گاهي هم اگر موقعيت اقتضاء كند برونگرا، اجتماعي و بسيار خوش مشرب شوم. در مورد من، چون آدمها، طبيعت و بقيه چيزهاي اطرافم را دوست دارم، دوست دارم نگاه كنم و ياد بگيرم. اما بهخاطر خجالتي بودنم سالها پيش بهعنوان مدير پروژه انتخاب نشدم، از مسابقات ورزشي و اجتماعي باخبر نشدم و باز هم به همين دليل نميتوانستم به دختر مورد علاقه ام نزديك شوم.
وقتي با كسي آشنا ميشدم، آنها سريع درموردم نتيجهگيري ميكردند كه چون معمولاً ساكت و آرام هستم، پس فردي خجالتيم. اشتباه ميكردند اما ممكن است در برخي موارد هم حق با آنها باشد.
يك چيزي كه از آن تجربيات ياد گرفتم اين بود كه آنهايي كه بيشتر نگاه ميكنند و گوش ميدهند و كمتر حرف ميزنند ميتوانند صاحب مقام و قدرت شوند. اين يعني حتي كسي كه واقعاً خجالتي است، آنهايي كه زود از خجالت قرمز ميشوند و درجمع اصلاً حرف نميزنند، ميتوانند در هر چه كه بخواهند افرادي قدرتمند شوند. يادتان باشد، توانا بود هر كه دانا بود و فرد درونگراي خجالتي خيلي بهتر از فرد برونگرا ميتواند كسب علم و دانش كند.
نظر عموم است كه افراد خجالتي خيلي درمورد شخصيت انسان ميدانند، گرچه شهامت اين را ندارند كه با افراد زيادي ارتباط برقرار كنند. حتي اگر اين افراد خيلي خجالتي كمي زندگي اجتماعي داشته باشند، ميتوانند مديران بخش منابع انساني و روانشناساني فوقالعاده شوند فقط به اين خاطر كه خيلي بهتر از افراد برونگرا ميتوانند انسانها را تحليل كنند. همچنين ميتوانند كارهايي را انتخاب كنند كه نياز به روابطعمومي زياد دارد چون نياز دارند به خودشان ثابت كنند كه ميتوانند آنكار را انجام دهند.
افراد درونگرا ميتوانند توجه فوقالعادهاي به يادگيري نشان دهند و چون شنوندههايي عالي هستند ميتوانند خيلي به ديگران كمك كنند. به مرور زمان، مردم خيلي بيشتر از افراد برونگرا كه كاري نميكنند جز خودستايي، به آنها احترام ميگذارند.
تنها چيزي كه اين افراد به آن نياز دارند كمي جرات و شهامت براي برداشتن قدم اول است و وقتي اين قدم را برداشتند، همه دانشي كه طي سالها كسب كردهاند به آنها در پيش رفتن در مسيري كه انتخاب كردهاند كمك خواهد كرد.
منبع : مردمان
نظرات شما عزیزان: